ژله و عكس
دوستان عزيزم ديگه قراره فعال بشم باور كنين از اون حالت بحران در اومدم چون پسرم هر روز از روز قبل به مهدكودك عادت ميكنه و با روي خندان ميره نميدونين چه نمكي ميريزه چقدر جالب و چه كلماتي را به زبان انگليسي ميگه خودم در تفكر ماندم اينجوري حال به يمن اين روز ديروز يه ژله درست كردم با نام ژله مژده نشان: از يك نماي ديگر اينم عكس پسر خوشگلم خونه خاله مژگان ...
نویسنده :
یه مامان که عاشق پسرشه
10:13
جشن سالگرد ازدواج
روز 26 آبان جشن چهارمين سالگرد عشقمان بود و ما به مناسبت اين روز جشن كوچيكي برپاكرديم اينم ژلههايي هستش كه توي اين روز توسط مامان (عروس خانم سال 89) درست شد و سرو شد اميدوارم كه همه عروس و دامادها خوشبخت بشن آمين بهراد توي اين روز قشنگ زيباترين ترانه زندگيش را پايكوبي كرد كه همان ترانه كامران و هومن هست و روزي شايد 10 بار ما اين فلش رو براش ميذاريم تا آقا بهراد پاشه برقصه ناگفته نماند كيك هم داشتيم كه به دليل اينكه عكس عروسيمون روش طراحي شده بود نذاشتم ولي اينو بگم بسيار زيبا و رومانتيك و خاص بود. اينم گلي كه بابای بهراد روز دوشنبه برام آورد محل کارم ميوه آرايي ...
نویسنده :
یه مامان که عاشق پسرشه
14:42
مهدكودك رفتن بهراد
امروز كه دارم اين مطالبو مينويسم و با كلي تاخير اومدم ب ه خاطر اينكه درگير يه سري كارها بودم كه البته بسيار خوشايند هستن اول از اينكه پسر منم مهدكودكي شد و هر روز صبح منو آقا بهراد با هم يه مسير و ميريم و ميام اسم مهدكودك بهراد «باغ توپولوها» هستش كه بسيار بسيار بسيار مهدكودك نمونه تهرانه چه از نظر مديريتي و كادر مجرب و چه از نظر آموزشي بالاترين امتياز رو در تهران داره . همه خوب ميدونن كه پسر من به هيچ عنوان محيط مهد رو دوست نداشت چون توي اين 2 و سال و 8 ماه پيش مادرشوهرم بود و طبيعي است كه دل كندن هر دو از همديگه خيلي سخت بود و هست . ولي ديگه بهراد بايد به مهد ميرفت و با اجتماع ارتباط برقرار ميكرد كه خدا رو...
نویسنده :
یه مامان که عاشق پسرشه
14:30